سر کلاس دینی "ناباوری" رو خوندم "ناباروری" و به احترامم کل کلاس پنج دقیقه ایستاده کف زدن :))))) خلاصه که عفت و پاکدامنیم باز هم بر باد رفت :))

"معاد" رو خوندم "مواد" و "هوی و هوس" رو خوندم "hooy و هوس". "عزیر نبی" رو خوندم "عزیزِ نبی" و در حالیکه داشتم خودمو کنترل می کردم از خنده تشنج نکنم ری ری بی شعور هی دم گوشم میگفت "جیگرِ نبی" :)) 

همه اینا توی یه پاراگراف رخ داد و من نمی فهمم قیافه م چه شکلیه که معلما میگن من بخونم از رو متنا؟ شبیه گوینده های رادیو ام؟ :|

+ بوفه هم از بین اون همه بچه ، به خاطر اون سوتی وحشتنااااااکم فقط اسم منو یاد گرفته :))) 

+ همین پیش پای شما رو رومیزی ساتن طلایی که مامانم به شدت روش حساسه چایی نبات ریختم :)))

+ نمیدونم چمه. نمیدونم چمه که وقتی دیدم امروز غذا نذری داد مدرسه، درحالیکه مثل مرده های متحرک پله ها رو میرفتم پایین یکی غذا نذری گذاشت تو دستم زدم زیر گریه. نمیدونم چمه.

+ بابام وقتی نبودم رفت برام یه عالمه خوراکی ژذاب خرید خوشحال شم :)))

+ از امروز اگه درس نخوندم دعوام کنید.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مکتب دکتور یونا computer scince Chris همیارآنلاین آگهی رایگان استخدام و دانشگاه و بازارکار یادگیری علوم کامپیوتر وبلاگ فایل های علمی آموزشی فناوری اطلاعات و ویپ تابلو اعلانات Rebecca