سلام سلام ^_^ 

به قول اون نی نیه سالام سالام باچاها ^_______^

 

1. آقا دیدین چیشد؟ سال آخری عاشق مدرسمون شدم :) به مناسبت شب یلدا بهمون اگه گفتین چی دادن؟ پففففففییییییلاااااااا ^______^ با اینکه فقط موفق به کسب یک مشت پفیلا شدم ولی در عوض 5 تا نارنگی برداشتم و یه حس انتقام و پیروزی در وجودم رخنه کرده منتها جای خالی پفیلا هنوز توی قلبم حس میشه :')

2. مشاورمون بهم گفت ببین عملکردت بهتر از نمودته :/ حقیقتا رگ به رگ شدم و برام توضیح داد که ینی از اون بچه ها نیستی که به پر و پاچه من بچسبی ولی داری کار خودتو میکنی و درست انجام میدیش :/ حقیقتا ً فهمیدم و بعد که داشتم از اتاقش میومدم بیرون دیدم کلید پشت دره. خیلی سعی کردم درش بیارم ولی نشد :/ رفتم به دستیارش گفتم خاااااانووووووم میخوام یه خبر بد بهتون بدم. برگاش ریخت گفت چیییییی؟ گفتممممم خانوووووم بدبختتتتت شدیددددد بیچارهههه شدیددددددد. گفت چییییههههههه؟ گفتم خااااانووووم کلید گیر کرده تو در اتاقتون. 

خدایی خیلی خانومه که یه دونه کف گرگی نیومد برام :))

3. این اسکرینو ببینید و دیگه منو هیچوقت هول نکنید :') چون همینجوری سوتی تایپی دارم خودم به اندازه کافی :))) میخواستم جواب بدم "چیه" 

عکس

4. شنبه نمیرم مدرسه ^__________^

5. حقیقت اینه که چند روزه منتظرم که یکی زنگ بزنه ما رو دعوت کنه واسه شب یلدا. ولی امروز فهمیدم که مثکه قضیه خونه ماست :|||||| زیبا نیست خب اصلا :||

6. صبح در آغوش بنفش ری ری چلونده شدم. سی بار بغلم کرد ینی. میگه من شونصد ساله ندیدمت :| میگه پیر شدی :||||| 

7. حقیقتاً امروز صبح که صدای انکر الاصوات آلارم گوشیم بلند شد فکر میکردم هنوز دیشبه و بابامو دیدم فکر کردم مثل هرشب میخواد بیاد پتو بندازه روم :* عاشقشم :* ولی حقیقت این بود که ساعت شیش بود :|||||| دیشب نبود :||||

8. صبح که رفتم بیرون منتظر خانومه که بیاد دنبالم. طبق معمول یه دونه سگ خیلی بزرگی وایساده بود سر کوچه. رفتم روبروش وایسادم و خیلی با متانت و وقار منتظر خانومه. بعد یه دفعه دیدم پشتمه :)))) آقا واقعا اون ساعت هیشکی نبود و من واقعا خیلی ترسیدم و خیلی خودمو کنترل کردم که فرار نکنم یا جیغ نزنم. اروم اروم رفتم اون سر کوچه. باز اومد :|| ینی دیگه برگ نمونده بود برام و رفتم پشت یه ماشین که روشن بود. که اگه یه موقع حمله کرد بهم برم سوار ماشین اقا کچله شم :))) ینی ببینید شرایط چقدر بحرانی بوده که حاضر بودم عفتم رو از دست بدم ولی خوراک سگ نشم :)))) خب خدایی خیلی مرگ غم انگیزیه. بگن یارو چرا مرد؟ چون سگ خورد :|

9. دیگه خدافس برید خونتون ^____^ 

10. آقا امروز میخواستم یه توک پا از کلاس برم بیرون وسط کلاس (من برنامه ریزی میکنم دقیقا وسط کلاس میرم بیرون که یه ربع از وقت بره و حال کنم برا خودم :)))) بعد اشتباهی از بچه ها خداحافظی کردم :||| معلمه برگاش ریخت و تا دو و نیم اینا نشسته بود رو صندلی و بهش آب قند می دادیم. بعد بچه ها بهش میگفتن بابا به خدا خانوم چیزی نیست این دختره کلا مدلشه اینجوری، دو بار تا حالا موقع خارج شدن از کلاس در زده :)

و فاجعه میدونید کجاست؟ خانومه واقعا تحت تاثیر قرار گرفت و زنگ بعد میدونید چیکار کرد؟ آفرین، موقع خروج از کلاس در زد :))) انقد تاثیر گذارم ینی :)) شایدم تاثیر گزار :))) اصن تاثیر گراز :|


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نفس لوامه،‌نفس ملامتگر hasanabadi Brennan ادرس pcone.parsiblog.com به ادرس pcone.blogfa.com تغيير يافته شرکت سه سوت وب نشر آثار عابس آموزش رايگان طراحي سايت و سئو هنرستان کاردانش شهید حقیقی بیستمین پرسش مهر ریاست جمهوری