سلام خودمِ عزیزم میدونم که امروز چقد غصه خوردی ولی خیلی خوبه که گریه نکردی. خودمِ عزیزم تو یه عالمه دوست داری که کمکت میکنن. یه وقتایی یکی معجزه ی روزت میشه که حتی ممکنه ازش گاهی وقتا بدت بیاد! ولی اون تو رو به بهترین شکل ممکن آروم می کنه. خیلی اتفاقی بهش گفتم و اونم ازم خواست که باهاش تلفنی صحبت کنم و منم از کتابخونه بیرون اومدم تا باهاش حرف بزنم. بعد که باهم حرف زدیم و یه چیزایی گفت گفت که ویدیو کال کنیم و اصلاااا دلم نمیخواست که با لباس مدرسه و اون چهره که فقط کم مونده بود بزنه زیر گریه برا اولین بار ببینه منو. ولی خب انقد کله خره که دیدمش و وای که چقد ناز بود :) گوگولی مگولی :))))))))) دیگه ازش بدم نمیاد و اگه امروز نبود "قطعا" میمردم. اصلا اهمیتی نداشت که هندزفریم خرابه صدام نمیره یا هرچی. مهم اون بود که می خندید و بهم فحش میداد و میگفت تلاش کنم ببینم اونور هم چال میفته یا نه :|
درس نخوندم! خوابیدم! گوشیم از ذوق دیدن اون یا خوب شدن حالم خاموش شد! دیشب پاور گوشیم خراب شد! و تا امروز درست نشد. ولی وقتی درست شد خیلی ذوق کردم (تو ماشین جیغ کشیدم و برگای داداشم ریخت). امتحان رو بد ندادم. معاون تپلوعه مثلا خواست بهم تقلب برسونه. و طبق معمول نمیییییشنیدمممممم چیییی میگهههه :| کلی خندیدم و اخرشم دید واقعا نمیشنوم و نمیفهمم برگه های تو دستشو اورد و با یه "خاک تووووو اوووون سسسسرت" عمیق من را ترک نمود.
میخوام برگشتنی تو راه که گوشیم خاموشه و اهنگ ندارم پرتقال و نارنگی بخورم :| شایدم یه کم گریه کنم.
خودمِ عزیزم ببخشید اگه مواظبت نبودم. خیلی دوِسِت دارم.
+ پرتقال نارنگیه خراب بودن و گریه نکردم. ولی باز قضیه پل هوایی تکرار شد.
درباره این سایت