امروز که بیدار شدم دعا کردم که دیگه نه خبری از موشک و انتقام و کوفت و زهرمار باشه نه هواپیما و فلان و بهمان و نه استرس امتحان شیمی. دیدم داره برف میاد. رفتم کنار پنجره نشستم و حسابان خوندم. تصمیم گرفتم دیگه به هیچی فکر نکنم. مصیبت خیلی زیاده. بیشتر از هواپیما. داشت خوب پیش میرفت که هموطنان عزیزمون سقوط کردن تو دره. دیدید میگم زیاده مصیبت؟ اصن فکرشو بکنید، ما اینجا خودمونو نابود کنیم برای مرده ها و اونا توی یه دنیای دیگه ان، به اونا بد نمی گذره. اونا باید به حال ما گریه کنن. ماییم که باید غصه مونو بخورن. پس شمام پاشید و بس کنید. ماییم که تو جهنمیم، ماییم که باید برامون گریه کنن. بسه :) مصیبت ها تا ابد هستن و برای ما اسمشون مصیبته. برای خودشون ورود به یه دنیای جدید و خلاصی از جهنم قبله. من دیگه هیچی برام مهم نیست :) دیگه میخوام به همه اخبار بخندم، به دردناکترین و منزجر کننده ترینشون. خسته شدم از غصه خوردن برا آدما. ما که سرنوشتمون اسیر یه مشت آدمِ شکم سیر شده غصه نداریم؟ به جا غصه خوردن پاشیم آیندمونو از حلقومشون بکشیم بیرون. من این کارو می کنم. برای لبخند خودم. برای حال خوب خودم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دفتر خدمات اینترنتی و رایانه ای نازی Jacqueline رزرو هتل در اصفهان This is daily snippets of mine فاستبقوالخیرات اناهیتا چت | چت روم اناهیتا آینده روشن uofa دیزاین چوبی