دو تا دختره هستن تو کلاس از مهدکودک باهم دوستن بعد یکی به اون یکی گفت عزیزم قربونت برم! خیلی یهویی

بعد اون یکی کلی ناز و عشوه متقابل که فدات بشم و این صوبتا.

بعد من حواسم نبود به اونا، با یه قیافه برگ ریخته ای داشتم به تخته نگاه میکردم با نگاهی مبنی بر اینکه «خدایا الان زاویه ۱۰۹.۵ درجه ای بین پیوند های آب خب به من چه؟»

ری ری داشت به اونا نگاه میکرد بعد مثلا می خواست بدونه واکنش من اگه اون یهو بهم بگه قربونت برم چیه؟

منم با همین قیافه، دقیقا همین قیافه (لینک) برگشتم و گفتم «هااااااا؟ چیییییییی؟»

تصمیم گرفتیم همچنان به هم فحش بدیم و از این گوگولی مگولی بازیا در نیاریم دیگه.

+ دیروز رسیدم امیر کبیر دیدم یکی شبیه آنه از دوردست ها داره نگام میکنه و یه لبخند ریزی هم داره. فک کردم آنه ست و با یه نیش گشاااااااد شروع کردم دویدن سمتش بعد هرچی نزدیک تر میشدم به این نتیجه رسیدم که اگه آنه باشه اینجوری با برگهای ریخته نگاهم نمیکنه قطعا و فهمیدم که خب یقینا آنه نیست :)))) هیچی دیگه حاجی یه عالمه ضایه شدم و واسه اینکه طبیعی جلوه کنم نگاهمو دادم به پشت دختری با برگ های ریخته و الکی تا ته دانشکده هه رفتم و دور زدم برگشتم :|| هیچی دیگه توی امیر کبیر هم سوتی دادم ینی خدا :| وای الان یادم افتاد حتی مث این اسکلا براش بای بای هم کرده بودم :)))))))))

+ آزمون گزینه ۲ یه هفته عقب افتاد و عمیقا جیغ زدم.

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بازنده Simon آرایه هنری غریبه آشنا مديريت ارتباط با مشتري دانلود رایگان nabake